نتيجه كم خورى و پرخورى
از قضاى روزگار دو نفر كه يكى ثروتمند و ديگرى فقير بود، همسفر شدند، فقير هر دو شب يك بار افطار مي كرد، ولى ثروتمند روزى سه بار غذا مى خورد، اتفاقاً در شهرى آنها را دستگير كرده و به عنوان جاسوس، به زندان افكندند و در زندان را با گل گرفتند.
بعد از دو هفته معلوم شد آنها جاسوس نبودند، در را گشودند، ديدند ثروتمند جان سپرده ولى فقير در كمال سلامتى است، تعجب كردند كه چه طور آن فقير دو هفته بدون غذا سالم مانده است؟!
حكيمى از تعجب آنها آگاه شد، به آنها گفت: اگر غير از اين بود، مايه تعجب بود و روشن است كه آن پرخور، طاقت نياورد و هلاك شد، ولى ديگرى كه بر صبر، عادت كرده بود، جان به سلامت برد.
چون كم خوردن طبيعت شد كسى را چو سختى پيشش آيد سهل گيرد
و گر تن پرور است اندر فراخى چو تنگى بيند از سختى بميرد
تنور شكم تن به تن تافتن مصيبت بود روز نايافتن
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى